آیا در حادثه ی عاشورا جنود عقل بر جنود جهل پیروز شده است؟
سؤال:
در روایتی از امام صادق (علیه السّلام) خواندم که برای عقل و جهل سربازانی است، آیا درست است که در تحلیل حادثه ی عاشورا گفته شود جنود عقل بر جنود جهل پیروز شده است؟ و اصولاً این حرف به چه معناست؟ و از منظر اخلاقی و عرفانی چگونه می توان آن را تحلیل کرد؟
چکیده پاسخ:
پیش از پرداختن به حادثه ی کربلا و تحلیل این واقعه از منظر جنود عقل و جهل، ذکر مقدماتی ضروری به نظر می رسد:
1. آشنایی با مفهوم عقل و جهل
عقل نیرویی است که توانایی ادراک کلیات را دارد و دارای دو گونه محصول است؛ یعنی گاهی در حوزه هست و نیست اظهار نظر می کند و گاهی در حوزه ی باید و نباید و اخلاق با قسمت اخیر سر و کار دارد. البته این عقول جزئی، باطن و سرّی دارند که از آن به عقل کلی تعبیر می شود. جهل نیز در مقابل عقل قرار دارد و به کلی و جزئی تقسیم می گردد.
2. جایگاه عقل در مباحث اخلاقی
اخلاق رسالت تهذیب نفس را بر عهده دارد، البته در این موضوع سه رویکرد وجود دارد: رویکردی که تهذیب نفس را نوعی مبارزه با دشمن درونی تلقی می کند. رویکردی که تهذیب نفس را نوعی درمان مریضی های روحی قلمداد می نماید، و رویکردی که تهذیب نفس را سیر و سلوک می داند. این سه دیدگاه اولاً: منشاء قرآنی و روایی دارند و با هم قابل جمع اند و به تعبیر دقیق تر مانعة الجمع نیستند. ثانیاً: در همه ی آنها عقل از جایگاه ویژه ای برخوردار است. انسان مسافری است که در سیر خود به سوی خدا، در پرتو هدایت های عقل، راه را گم نمی کند، او باید موانع راه را بردارد و با آنچه که سلامت روحی او را به مخاطره می افکند و دشمن درونی اش محسوب می شود، مبارزه کند.
3. جایگاه عقل و جهل از نگاه آیات و روایات
گرچه در این باره، بحث های زیادی صورت گرفته است، اما به نظر می رسد، طرح پنج نکته اساسی با نگاهی به متون دینی می تواند راه گشا باشد:
الف. ماهیت انسان و رابطه آن با عقل
انسان موجودی است ملکی و ملکوتی، مرکب از روح و بدن، صاحب گرایش های مختلف، از طرفی میل به کمال دارد و از طرف دیگر، گرایش به خواسته های غریزی و بین این گرایش ها همیشه تزاحم و درگیری وجود دارد. عقل از سنخ کشش نیست، روشنگر و حسابگر است و البته دسته ای از تمایلات و گرایش ها در وجود آدمی بر وفق عقل است.
ب. رابطه ی عقل و تقوا
تقوا در مقابل هوا و هوس قرار می گیرد و عقل را از بند اسارت هوا و هوس نجات می دهد. لذا تقوا، آزادی بخش، احیا کننده و عزت آفرین است و زمینه را فراهم می سازد تا روشنگری های عقل، نمایان گردد. عقل پیامبر درونی است و از همان منبع الهام می گیرد که پیامبران بیرونی، وحی را دریافت می کنند و تقوا، زمینه را برای آزادی و فعالیت های پیامبر درونی آماده می سازد.
ج. رابطه ی جهل و تیه
تمام انسان ها در حرکت اند، گروهی در سیرند و گروهی در تیه بسر می برند و سرگردانند. عامل تعیین کننده در این امر نیز، حب دنیا است. آن که حرکتش در محدوده ی دنیاست و به ابد ختم نمی شود، عاقبت و سرانجام ندارد و در گرداب گرفتار آمده است و آن کس که گرفتار گرداب شده است ندای عقل و روشنگری های پیامبر درون و بیرون را نمی فهمد، پس جهل فرع بر حب دنیاست و آن که جاهل است، از ذلّت رهایی ندارد.
د. عقل و فلسفه ی بعثت پیامبران
پیامبران مبعوث شدند تا مُعین و کمک کار عقل و پیامبر درون باشند. آنها آمدند تا از طریق اشاعه تقوا عقل را از اسارت هوا و هوس نجات دهند. آنها آمدند تا از طریق ریشه کن کردن حب دنیا، بشر را از جهالت و سرگردانی نجات دهند.
ه. جنود عقل و جهل در روایت امام صادق (علیه السّلام)
در روایت امام صادق (علیه السّلام) از هفتاد و پنج سرباز عقل و جهل نام برده شد که علم از جنود عقل، و جهل از جنود جهل برشمرده شده است. و این دو در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند؛ همان گونه که فرماندهان آنها (عقل و جهل) در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده اند.
بدیهی است مقصود از جهلی که فرمانده سپاه است با جهلی که سرباز بوده، متفاوت است: جهل فرمانده، همان نیروی وجودی و شهوت (قوه ی واهمه) است که در مقابل نیروی وجودی دیگر یعنی عقل (قوه ی عاقله) قرار می گیرد و چون امری وجودی است، دارای لشکر و سپاه فراوان است. از جمله آثار و لشکریان عقل، علم است؛ زیرا لازمه ی پیروی از عقل، فراگیری دانش است. از سوی دیگر جهل به معنای نادانی و فقدان علم از سپاهیان نیروی جهل و شهوت است؛ زیرا که لازمه ی جهل و شهوت، ترک علم و دانش است.
حال با توجه به آنچه گفته شد و توضیح عناوینی که در زیر می آید، باز می گردیم به تحلیل حادثه ی عاشورا:
الف: معرفی سربازان عقل و جهل در کربلا
با نگاهی به حوادثی که در کربلا اتفاق افتاد، می توان از تمام سربازان عقل و جهلی که در روایات امام صادق (علیه السّلام) آمده بود، نشانی یافت.
پاره ای از این سربازان عبارت اند از:
1. ایمان و کفر 2. عدل و جور؛ 3. رضا و سخط؛ 4. شکر و کفران؛ 5. توکل و حرص؛ 6. زهد و رغبت؛ 7. رهبت و جرأت؛ 8. تواضع و کبر؛ 9. صبر و جزع؛ 10. وفا و غدر؛ 11. اخلاص و شوب؛ 12. کتمان و افشا؛ 13. صلاة و اضاعة؛ 14. توبه و اصرار... .
ب. ارزیابی موفقیت سربازان عقل در کربلا
در ارزیابی موفقیت عقل باید دید چه چیزی او را از ذلت و اسارت نفس نجات می دهد و آیا چنین چیزی در کربلا در لشکر امام حسین (علیه السّلام) وجود داشته است یا نه؟
با بررسی کاربرد لغاتی که به معنای پیروزی آمده است، این نکته اثبات می گردد که از منظر منطق اسلام، پیروزی ظاهری با پیروزی واقعی فرق دارد و پیروزی واقعی آن زمانی محقق می شود که اهداف مورد نظر تحقق پذیرد. همان گونه که بیان شد، هدف در مبارزه عقل و جهل آن است که عقل از ذلت اسارت جهل رهایی یابد و روشنگری کند. شیطان در انزوا قرار گیرد و این خار راه در مسیر سیر به خدا، به کناری افکنده شود، البته این هدف با مبارزه جنود عقل، در کربلا به منصه ی ظهور رسید. در کربلا انسان کامل و تمام کسانی که در رکاب این حجت الهی بودند، توانستند غبار افکنده شده بر چهره ی عقل را که از طرف جهل و جنودش ایجاد شده بود، بزدایند. آنها توانستند با اشاعه ی تقوا و ریشه کن کردن حب دنیا به چنین افتخار و عزتی دست یابند. در کربلا حجت بیرونی به یاری حجت درونی آمد و نه تنها خود را زیر بار ذلت نرفت، بلکه اسباب آزادی حجت درون را هم از چنگ هوای نفس فراهم نمود.
پاسخ تفصیلی:
از آن جا که در این پرسش بررسی « غلبه ی جنود عقل بر جنود جهل در حادثه ی کربلا » مورد درخواست بوده، ضروری است که در دو بخش به سامان دهی بحث اقدام گردد. بخشی به ذکر مقدمات اختصاص یابد و بخشی دیگر حادثه کربلا را مورد تحلیل قرار دهد. (1)
بخش اول: به نظر می رسد بیان مقدماتی بتواند ما را در دست یابی به تحلیل خواسته شده، یاری رساند:
1. آشنایی با مفهوم عقل و جهل
همان گونه که دانسته شد، عقل قوه ای است که توانایی ادراک کلیات را دارد و در دو حوزه فعالیت می کند؛ یعنی دو نوع محصول، فکر و اندیشه دارد:
الف. افکاری که درباره ی واقعیت ها (هست و نیست) است و درباره آنها به قضاوت می پردازد. ب. افکاری که مربوط به بایدها است و تکلیف و وظیفه را مشخص می نماید. به عقلی که در حوزه هست و نیست است عقل نظری و به عقلی که در حوزه ی باید و نباید فعالیت می کند، عقل عملی گفته می شود. عقل نظری در مسائل علمی، مرز وهم و خیال را مشخص می کند و از ابتلای به مغالطه جلوگیری می نماید و عقل علمی خواسته ها و اوصاف نفسانی را تعدیل می نماید و اخلاق با این بخش سروکار دارد. البته این عقول جزئیه، باطن و سرّ و حقیقی دارند که از آن به عقل کلی تعبیر می شود.
عقل کلیِ عالم کبیر عبارت است از: جوهری نورانی، مجرد از علایق جسمانی و اول مخلوق از روحانیین، تعیین اولِ فیض مقدس و مشیت مطلقه، و نور نبی ختمی در عالم تخلیق و ابداع. به این عقل، آدم اول هم اطلاق می شود و در مقابل او ابلیس اعظم، وَهمِ کل، قرار دارد که از تجرد برزخی ظلمانی برخوردار است، و برای هر یک از عقل و جهل، ذریه و مظاهری در عالم دنیا وجود دارد. (2) مظهرِ « عقل کلی » در انسان قوه عاقله و مظهرِ « وهم کل » در انسان قوه ی واهمه است. عقل جزئی (قوه عاقله) به حسب ذات روحانی و مجرد است و به حسب فطرت به خیرات و کمالات میل (3) دارد و در مقابل آن، قوه ی واهمه قرار دارد که تا زمانی که تحت نظام عقلی درنیامده، به دنیا گرایش دارد. قوه ی واهمه اگرچه مجرد است، اما تجرد او پایین تر از تجرد عقلی است. گفتنی است که عالم عقول کلیه، عالم ملکوت اعلا است و عالم وهم کل (ابلیس و جنود او) (4) و همچنین عالم عقول جزئیه، عالم سفلا است. (5)
2. جایگاه عقل در مباحث اخلاقی
این مطلب را می دانیم که رسالت اخلاق، تهذیب نفس است، اما باید توجه داشت که در مباحث اخلاقی سه نوع نگرش و دیدگاه وجود دارد؛ یعنی هر یک با عنایت و توجه به دسته ای از متون اسلامی، مسئله ی تهذیب نفس را مورد بحث قرار داده اند:
الف. دیدگاهی که تهذیب نفس را نوعی مبارزه با دشمنان درون می داند و صحنه ی وجود آدمی را به میدان جنگی تشبیه می کند که در یک طرف عقل و لشکریانش قرار دارند و در طرف دیگر جهل و لشکریانش. (6)
ب. نگرشی که تهذیب نفس را به نوعی درمان مرض های روحی تلقی می کند و قلب سلیم را در مقابل قلب مریض قرار می دهد. قلب سلیم در این نگرش قلبی است که از امراض اخلاقی به دور باشد. (7)
ج. دیدگاهی که تهذیب نفس را سیر و سلوک می داند، و انسان را به مسافری تشبیه می کند که باید گردنه های صعب العبور را منزل به منزل با مرکب عشق طی نماید تا به مقصود برسد. (8)
نکته حائز اهمیت در این جا آن است که در اسلام هم تعبیراتی است که نگاه اول را تأیید می کند و هم تعبیراتی که مناسب نگاه دوم است و هم جملاتی که بر مبنای نگاه سوم است، و نباید گمان کرد که اینها مانعة الجمع هستند. در اسلام انسان مسافری است که باید در سیر باشد و در این سیر موانعی وجود دارد. موانع از جهتی به عنوان دشمنانی تلقی می شوند که باید آنها را از میان برداشت و از جهت دیگر امراضی که باید آنها را مداوا کرد. آیا نمی شود مرضی را که سلام روحی انسان را به مخاطره افکنده، دشمن جان انسان نامید؟ به هر حال، جایگاه عقل در همه این دیدگاه ها محفوظ است و حتی در دیدگاه سیر و سلوکی هم از نظر اسلام، عقل و عشق دو بال پرواز تلقی می شود و هیچ گاه به خاطر عشق، عقل به مسلخ برده نمی شود.
ناگفته نماند که اگر چه در بین مکاتب غربی، مکتب کانت، عقل عملی (9) را معیار اخلاق تلقی می کند وحتی از این طریق خدا و... را اثبات می نماید، اما عقل نظری به هیچ انگاشته می شود (10) و این چیزی است که در مکتب اخلاقی اسلام جایگاهی ندارد؛ زیرا اسلام هم موید وجدان و عقل عملی است (11) است و هم موید عقل نظری.
3. جایگاه عقل و جهل در آیات و روایات
گرچه بحث های زیادی در این باره صورت گرفته است (12)، اما به نظر می رسد، طرح پنج نکته ی اساسی می تواند جایگاه عقل و جهل را در آیات و روایات به خوبی تبیین نماید:
الف. عقل و ماهیت انسان
در مکتب اخلاقی اسلام، انسان موجودی است که از روح (13) و بدن ترکیب شده است (14)، هم ملکی است و هم ملکوتی.
خداوند د ر شخص انسان که از آن در قرآن به نفس تعبیر شده است (15)، دو نوع گرایش قرار داده است. گرایش به خیر و نیکی و گرایش به شر و بدی. (16)
نفس از طرفی گرایش های غریزی دارد و به دنبال ارضای آنها است و از طرف دیگر میل به کمال و... در او به ودیعت نهاده شده است، پیروزی از میل های غریزی و کشش های کور و ارضای آنها بدون تفکر در عاقبت و نتیجه ی آن، پیروی از هوای نفس و شهوت خوانده می شود. (17)
در این بین عقل نقش تعیین کننده ای دارد (18)؛ زیرا نیروی حسابگری است که می سنجد انجام دادن هر کار چه تأثیری می تواند نسبت به آینده و سرنوشت آدمی داشته باشد. این نیروی حسابگر و محاسبه کننده در غریزه وجود ندارد. چراغ راهی است (19) که در درون انسان نورافشانی می کند. (20) بر این اساس؛ عقل از سنخ کشش و گرایش نیست و اگر سخن از جنگ عقل و هوای نفس به میان می آید برای آن است که مطلب به آسانی مورد فهم قرار گیرد و الاّ تزاحم و درگیری بین دو مرحله از نفس است (21)، دسته ای از کشش های در نفس که بر وفق روشنگری و سنجش عقل هستند با دسته ای دیگر از تمایلات و غرایز کور مبارزه می کنند و در نهایت این قوه تصمیم گیری است (22) که بین این تمایلات یکی را انتخاب می کند.
از آنچه گفته شد، معنای سخن حضرت علی (علیه السّلام) درباره ی ترکیب ماهیت انسان از عقل و شهوت و جنگ این دو نیرو با هم، نیز روشن گردید. کلام آن حضرت چنین است: « ان الله رکّب فی الملائکه عقلاً بلا شهوة و رکب فی البهائم شهوه بلاعقل و رکب فی بنی آدم کلیهما فمن غلب عقله شهوته فهو خیر من الملائکه و من غلب شهوته عقله فهو شر من البهائم »؛ همانا خداوند در فرشتگان عقلی بدون نیروی شهوت، و در حیوانات شهوت بدون عقل، و در انسان ها هر دو قوه را با هم قرار داده است، پس کسی که خرد او بر شهوتش چیره آید برتر از فرشتگان است، و کسی که شهوت او بر خردش غالب گردد پست تر از حیوانات است. (23) مولوی با اتخاذ از این گونه احادیث، می گوید:
در حدیث آمد که یزدان مجید *** خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گروه را جمله عقل و علم و جود *** آن فرشته است نداند جز سجود
نیست اندر عنصرش حرص و هوا *** نور مطلق فانی از عشق خدا
و آن گروه دیگر از دانش تهی *** همچو حیوان از علف در فربهی
او نداند جز که اصطبل و علف *** از شقاوت غافل است و از شرف
و آن سوم هست آدمی زاد و بشر *** از فرشته نیمی و نیمش ز خر
عقل اگر غالب شود پس شد فزون *** از ملایک این بشر در آزمون
شهوت ار غالب شود پس کمترست *** از بهائم این بشر زانک ابترست
آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب *** وین بشر با دو مخالف در عذاب
همچون مجنون در تنارع با شتر *** گه شتر چربید گه مجنون حر
میل مجنون پیش آن لیلی روان *** میل ناقه پس پی طفلش دوان
یک دم از مجنون ز خود غافل شدی *** ناقه گردیدی و واپس آمدی
گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم *** ما دو ضد بس همره نالایقیم
جان ز هجر عرش اندر فاقه ای *** تن ز عشق خاربن چون ناقه ای
جان گشاید سوی بالا بال ها *** تن زده اندر زمین چنگال ها
روزگارم رفت زین گون حال ها *** همچو تیه و قوم موسی سال ها
خطوتینی بود این ره تا وصال *** مانده ام در ره ز سستی چند سال
راه نزدیک و بماندم سخت دیر *** سیر گشتم زین سواری سیر سیر (24)
البته باید توجه داشت که از چند جهت بین دستگاه های درونی انسان، درگیری وجود دارد و در همه این نزاع ها، نقش عقل حائز اهمیت است:
1. درگیری قوه ی واهمه و خیال با قوه ی عاقله: با دخالت های بی جان قوه ی واهمه و خیال در مسائل علمی، انسان دچار مغالطه می شود واین جاست که باید عقل نظری در جهاد علمی مرز وهم و خیال را مشخص نماید تا در پرتو نور عقل، حقیقت دیده شود.
2. تزاحم هایی که بین خواسته ها و اوصاف نفسانی وجود دارد: مثلاً انسان از یک سو حس امانت طلبی دارد و از امین بودن لذت می برد و از سوی دیگر آز و فزون طلبی در نهاد او وجود دارد و ذخیره کردن اموال را برای خود می پسندد. در این بخش عقل عملی باید خصلت های اخلاقی را تعدیل نماید و بر اساس مبادی ادراکی به تنظیم گرایش ها بپردازد.
3. جنگ و گریزی که بین نشئه ی طبیعت و نشئه ی درک ها است؛ مثلاً: دستگاه گوارش غذای بیش از نیاز را طلب نمی کند، اما ذائقه که یکی از دستگاه های ادراکی است از خوردن غذا لذت می برد و به دنبال لذت جویی بیشتر است چه برای دستگاه گوارش زیانبار باشد یا نباشد، در این هنگام هم باید عقل برای تنظیم خواسته ها وارد عمل شود و به ذائقه خطاب کند که تو مقدمه هستی و... (25).
بر این اساس؛ نجات از مریضی ها و طول عمر از جمله فوائدی است که نصیب انسان عاقل می شود (26)، و جاهل کسی است که بدن را بر روح مسلط کند و روح را به اسارت بدن درآورد و برای تأمین لذات جسمانی روح را وادار نماید که راه حل ارایه کند. (27)